hamed behdad

hamed behdad

 

 

اسطوره

خوشحال باش وبخند تا همه ی ماهایی که چشم به قدمهایت دوخته ایم،که با افتخار روی فرش قرمز راه میرود،باخنده ی اسطوره ی همیشه بیقرارمان شادشویم و ازدور برایت دست بزنیم!

اشک سیمرغ

آنشب سیمرغ در دستان اسطوره ی من درخشید!حیف که نتوانستم آن لحظه ی باشکوه راببینم،اما شنیدن صدای مجری که نام تورا با اقتدارگفت وبعد صدای دستهایی که نشان از تثبیت اسطوره ی من دردلها بود،مرا تا آسمانها برد!آن لحظه رانمیتوانم توصیف کنم،چون گویی دراین دنیا و این زمان نبودم!من باشنیدن اسمت مانند سیمرغ به پرواز درآمدم ،به این امیدکه شاید زودتراز آن روی دستانت بوسه بزنم!دلم میخواست داد بزنم و بگویم این اسطوره ی من است که آن بالا ،بیشترازسیمرغ میدرخشد!اما وقتی صدای دستهای مردم راشنیدم،صدای فریادهای ده ساله را،فهمیدم که حالا اسطوره ی من دردل خیلی ها جاگرفته!حالا باید باهم داد بزنیم!

لحظه ای که اسمت راشنیدم،اولین چیزی که به ذهنم رسید،عهدی بود که باامام رضا بسته بودم!دلم میخواست آن لحظه کنارحرمش بودم و ازته دل اشک شکرگزاری میریختم تاشاید ذره ای ازلطفش را جبران کنم،اما تو زودتر ازمن به عهدت وفاکردی!وقتی آن بالا قبل ازهرچیز اسم آقا رابردی دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم رابگیرم !دلم میخواست آن لحظات،آن ثانیه ها هیچ وقت تمام نمیشد!کاش تا ابد تو آن بالا بودی و مردم برایت دست میزدند ومن هم ازشوق اشک میریختم!کاش آن شب تمام نمیشد،کاش سیمرغ توی دستانت تا ابد باقی میماند!من تک تک لحظات آن شب را بخاطر دارم وهیچ وقت فراموش نخواهم کرد!

سیمرغ ها آنشب به آرزویشان رسیدند!روی دستهای اسطوره ی من بوسه زدند وبخاطر ده سال دوری از تو اشک شوق ریختند!من هم مثل سیمرغ ها به انتظار خواهم نشست،تاروزی که پرهایم را بازکنم و پروازکنان به سوی تو آیم!دعاکن تا آن روز،سیمرغت زنده بماند !!!

اختتامیه اصلی جشنواره_7

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- یک مشت پرعقاب،یک مشت خاطره

وقتی شنیدم قراره دوباره امیرحسینم برگرده،ازخوشحالی بال درآوردم اما تالحظه ای که آرم سیمافیلم راندیده بودم،باورم نمیشدکه یکی ازبزرگترین آرزوهایم داره براورده میشود!

خوشحالم،خوشحالم که دوباره میتوانم خاطراتمان رامرور کنم،خوشحالم که بازهم روزهایم با شوق دیدنت توی جعبه ی جادویی شروع میشود وشبها با بغض وچشمهایی که ازشوق خیس شده اند بخواب میرم!

حالا میفهمم که این دلم و افکار بلندپروازم چگونه اینقدر دلبسته شده!

دوست دارم هرکسی هم که امیرحسین روبه اندازه ی من دوست داره وباهرشب میشینه پای این سریال،بعد ازدیدنش بیاد وچندخطی برای همون قسمت بنویسه!پس بسم الله...

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اسطوره ای که باخش خش برگ ها متولد شد

پاییز....آبان....روز بیست وششم....!

اینها واژه هایی بودند که بعدازشناختن اسطوره ترین موجود زندگیم ،برایم عزیز شدند!بااینکه گاهی،میان روزمرگی های زندگی، روز تولد عزیزترین کسانم وحتی خودم راهم فراموش میکردم(!)اما بیست وشش آبان حس دیگری داشت!ازاولین روز آبان، که وقت رفتن به مدرسه خش خش برگ های زردونارنجی رازیز پاهایم احساس میکردم،ناخودآگاه یاد روز بیست وششم می افتادم!

حالا چندسالیست که آبان ماه برایم عزیز شده!وقت نوشتن تاریخ زندگی روی دفترخاطراتم مینویسم:آبان ماه عزیز!به حال تمامی دوستان ونزدیکانم که متولد آبان هستند غبطه میخورم وآرزو میکنم کاش من هم دریک گوشه ای ازآبان ماه عزیز بودم!

همیشه اولین تقویم سال جدید که به دستم میرسد،قبل ازاینکه سراغ روزتولد خودم بروم ،یکراست میروم سراغ آبان وروزبیست وششم!تا اینکه امسال وقتی تقویم رابازکردم و چشمم افتاد به تعطیلی بیست وششم آبان،از شوق اشک ریختم!ازاینکه امسال آبان وروز بیست وششم عزیزترازهرسال خواهد بود!

کاش میدانستیم چه ساعتی پابه این دنیاگذاشت،تاازاین به بعد ، ان ساعت هم برایمان مقدس میشد!شاید اوهم مثل من بااذان صبح بدنیاآمده!نمیدانم،امیدوارم لااقل وقت بدناآمدنمان یکی باشد!

خب دیگه ، تمام حرفهای دلم رابرای آبان ماه وروز بیست وششم گفتم!اما.......

مدتهاست به این فکرمیکنم که چه آرزویی برایش بکنم؟!!برای اسطوره ای که همه ی آرزوهایم دراوخلاصه میشودوآرزوهای دیگران هم برای من دراو خلاصه میشود!پس چه آرزویی میتوانم بکنم؟!!

سلامتی؟نشاط؟سربلندی؟سعادت؟جیب پرپول؟آرامش؟ همه ی اینهارابرایت آرزو میکنم،اما به عنوان بهترین آرزو برای روز تولدت....

امیدوارم تا ابد دردلهای ما اسطوره باقی بمانی!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------حسی که درچشمهایش پنهان ماند 
 

وقتی آنونس فیلم رادیدم مجذوب عصیان وخشم فروخورده ی صحنه ای شدم که سرش رامیکوبید به دیوار،شیشه رامی شکست وبعد سکوت میکرد!

اما وقتی فیلم رادیدم،علاوه بر عصیان وخشم،محبت وعشقی دربهرام بودکه اورا برایم به یک اسطوره تبدیل کرد!ازوقتی بهرام را دیدم به این فکرمیکردم که چطورمیشود دواحساس کاملا متضادرا اینقدردلنشین باهم ادغام کرد؟!!شایداگرآن موقع اورا مثل حالا میشناختم ازاین همه قدرتمندی وهنرمندی تعجب نمیکردم!

تمام سکانس های بهرام راعاشقانه دوست دارم،حتی صحنه هایی که فقط نگاه های عمیقش درقاب بود .

عشق واطمینان بهرام به ندا آنقدر مرادرگیرخودش کرده بودکه من هرلحظه درهراس صحنه ای بودم که بهرام همه چیزرابفهمدو...!اما آن صحنه بدون هیچ خشونتی آنقدر عمیق وتاثیر گذار بودکه فکرش راهم نمیتوانستم بکنم! تکان دادن سروافسوس خوردنش حالت ویران کنننده ای به من میداد که دلم رامیلرزاند!

اولین باری که برای یک نقش اشک ریختم،همان صحنه ای بودکه بهرام برای لالایی مادرش اشک ریخت!

دیالوگ هایی که بین بغض واشک هایش میگفت، حرفهای عاشقانه ای که ازنسیم وعلاقه اش به اومیگفت،همه وهمه باعث شدند که من ، بهرام را عاشقانه دوست داشته باشم وهرگز فراموشش نکنم!

برای تک تک سکانس ها وحرکات ودیالوگ های بهرام حرف دارم ،اما حیف که این روزهامجالی برای گفتن ازحرفهای دلمان نیست!

ودرآخرفقط این رامیگویم:

بهدادترینم ،بهرام خودت گفت که اگرکسی رادوست داشتیم ،تامیتوانیم،خوب نگاهش کنیم!پس تا آخرعمربدون اینکه حتی خودت هم بفهمی،درچشمهایت خیره خواهم شد!فقط همین!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------تنهاترین مرد شب...

من کی ام؟...

یه در به در ...

گمشده ی محله ها...

پشت پاخورده ترین،صدای شهربی صدا...

ازکجا؟...

جنوب شهر...

اونجا که بن بست نفس...

اونجا که خواب وخیال زندونی میشه توقفس...!

نادر را به وسعت تمام تنهایی هایش دوست دارم! نادر را دوست دارم،چون نخواست حامد را ازخودش دورکند! شاید برای اولین بار درسینما، حامد را باتمام وفا وصفایش نشانمان داد!نادر حتی عشق براندو راهم در حامد پنهان نکرد! من عاشق همه ی سکانس هایی شدم که حامد بود و خودش بود!عاشق رفاقت هایش ،عاشق مرام و معرفتش ،عاشق تنهایی پنهان شده اش و عاشق نادری که خیلی به حامد نزدیک شده بود!

وقتی نادر با عشق وعلاقه درباره ی مرغ عشق هایش حرف میزد،حامد را واقعی ترازهمیشه میشد دید!

حامد به تمام معنا نادر را مثل خودش کرد،وتمام بهداد بودنش را به نادر داد!میدانم همه ی نقش های حامد،کم وبیش شبیه خودش هستند چون به قول خودش "این حامده که این آدما رو باعشق خلق میکنه"،اما این بار قبادی خواست که حامد ،برای یک بارهم که شده،تصویری ماندگار ازخوده بهدادش در سینما به نمایش بذاره!

نمیتوانم بگویم کدام سکانس را بیشترازهمه دوست دارم،اما سکانس حرف زدن نادر با هیچکس،آن هم دربالای ساختمان،بهدادی ترین دیالوگ هارا دارد!دیالوگ هایی که همیشه ورد زبانم هستند!

اما مرغ عشق هایش،حس وحال دیگری دارد!آنجا که در راباز میکند و وارد حیاط باصفایش(!)میشود ویک راست میرود سراغ مونیکای تنهایش و بالحن بچگانه ای ازتنهایی اش میپرسد!

برای حامدی که نادر شد،برای نادری که حامد بود ، برای تنهایی که باآنها بود و برای همه ی صحنه هایی که من را دوباره عاشق کرد........ممنونم!ممنونم بهدادم!

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------سحرم دولت بيدار به بالين آمد... گفت برخيز که آن خسرو شيرين آمد

اولین چیزی که از خسرو یادم مانده،غریبی و تنهایی و مظلومیت است!خسرو خیلی مظلوم و غریب بود!انگار آمده بود که برود!از همان اول میگفت:اگه همه چی جور بشه میرم!او میخواست برای فرار از بدبختی هایش برود دنبال خوشبختی! اما دست تقدیر خسرو را برای همیشه برد!

نمیدانم خسرو کجاهایش حامد بود؟شاید نارضایتی هایش ،شاید معصومیت پنهان شده اش،شاید ...!!؟

خوب میدانم ،برای حامد آن روزها خسرو شدن خیلی سخت بود!بارها گفتی که آن وقت ها خیلی خیلی بی قرارتر و پرخروش تر ازاین روزها بودی!پس برایت سخت بود که خسرو اینقدر کم حرف و منزوی باشد!

من خسرو را خیلی باور دارم چون نمونه ی بارز آدم هایی است که شرایط سخت زندگیشان ،حتی فرصت عاشقی راهم ازآنها میگیرد!خسرو اگر به خاطر گرفتن حق خواهرش مجبور نمی شد دعواکند،اگربرای داشتن یک زندگی کمی خوب مجبور به فرار نمی شد،هیچ وقت کشته نمی شد!حامد ،خسرو را برایمان خیلی ملموس خلق کرد!شاید چون خودش خسروها را خوب میشناخت وبرایشان غصه میخورد!

وقتی سالومه (در آخرین روزهای رفتنش)روی یکی ازصندلی های کنارخیابان ،عکسی راازکیفش درآورد و باحسرت به آن نگاه کرد،فهمیدم که آنها باتمام سختی هاو نداری هایشان روزگاری خوش بودند و اززندگی لذت می بردند!خسرو میخندیدوپشت درخت قایم شده بود وچقدر تلخ بود آن شادی وقتی که دیگر زنده نبود!

خسرو جان،روحت شاد!!!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بهترین بابای دنیا

فرهادت چقدر دلنشین و دوست داشتنی بود!باورم نمی شد که حامدم اینقدر آرام و درون گراشده ودیگر پسره عصیانگری نیست!حامد حالا پدرشده ! بچه اش رابغل می کند و آرام آرام با او حرف میزند!درآخرین لحظات زندگی اش ،به خاطر امینش دوباره زندگی را ادامه می دهد و...!

فرهاده حامد، آرام حرف میزند،آرام راه می رود وآرام نگاه میکند!میدانم که اینبار خواستند که حامد بهداد نباشی!خواستند که تا می توانی حامد را یک جایی در وجودت پنهان کنی تا فرهاد آرامشش را ازدست ندهد! اما با وجود تلاش هایت بازهم حامد،یک جاهایی،فرهاد را عصبی می کرد!مثل سکانس بیمارستان که بازهم حامد داد میزد و عصبی میشدو ازدست عده ای شاکی بود!

اما آرامش بعضی سکانس ها خیلی خوب بود،مخصوصا جایی که پسرت نشسته بود بغلت وتو آرام درگوشش زمزمه میکردی و کودکانه قانعش میکردی که چیزی درمورد سارا نگوید!

هفت دقیقه تا پاییز فیلمی بود که توانست حامده دیگری را به ما نشان دهد!حامدی متفاوت تر ازحامدهای قبلی!

نمی دانم چند فیلم دیگر باید ببینم تا تمام شخصیت های پنهان شده ات را درک کنم؟!!شاید تاآخرعمرم هم نتوانم همه ی حامد بهداد را درک کنم!اما همین بس که تا می توانم به دنبالت می آیم!!!

 

 

به خاطرامیرحسین آرام ومتینش ، به خاطرهدایت ساده و بی باکش،به خاطرفواد عاشق وعراقیش،به خاطر عماد مردانه و باوقارش،به خاطربهرام شکست خورده ودیوانه اش،به خاطرعماد دیگری که قاتل شد،به خاطر حبیب بامرام وباصفایش،به خاطر طناز ساده لوحش،به خاطر خسروی مظلوم و بی گناهش،و............

و درآخر به خاطر حامدبهداده اسطوره اش............

دوستش دارم وستایشش می کنم!

-------------------------------------------------------------------------------------------------------



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب

سه شنبه 8 / 3 / 1390برچسب:,

|
 

ali behdad

به وبلاگ حامد بهداد(امپراتور بازیگری , پرنس سینمای ایران) خوش آمدبد. علی بهداد بازدید شما دوست عزیز را گرامی می دارد . ---------------------------------------------------------- متولد 6 آبان 1352 مشهد مدرک تحصیلی: لیسانس برای اولین بار با ایفای نقش اصلی در فیلم « آخر بازی » (همایون اسعدیان، 1379) سینما را تجربه کرد و برای بازی در همین فیلم هم کاندید سیمرغ بلورین از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر شد. اما بعدها با وجود اینکه هیچگاه در شکل و شمایل نقش اول ظاهر نشد، اما توانست بازیهای در خور توجهی از خود در قالب نقش مکمل در فیلم های مختلف به جا بگذارد که از جمله می توان به فیلم های « بوتیک » (حمید نعمت الله، 1381)، « این زن حرف نمی زند « (احمد امینی، 1381)، « کافه ستاره » (سامان مقدم، 1384) و « آدم » (عبدالرضا کاهانی، 1385) اشاره کرد. اما پررنگ ترین بازی او در قالب نقش مکمل، بازی در فیلم « روز سوم » (محمدحسین لطیفی، 1385) بود که در نقش یک افسر عرافی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری می شود، ظاهر شد و موفق شد نظر اکثر کارشناسان و منتقدان سینمایی را به خود جلب کند و برای دومین بار پس از « آخر بازی » کاندید سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شود. بازی حامد بهداد در « روز سوم » اوج هنرنمایی اوست. ------------------------------------------------------------------------------------ مجموعه آثار: - آخر بازی (همایون اسعدیان، 1379) - این زن حرف نمی زند (احمد امینی، 1381) - بوتیک (حمید نعمت الله، 1381) - کافه ستاره (سامان مقدم، 1384) - عروس کوهستان (یوسف سیدمهدوی، 1384) - باغ فردوس پنج بعدازظهر (سیامک شایقی، 1384) - آدم (عبدالرضا کاهانی، 1385) - روز سوم (محمدحسین لطیفی، 1385) - تسویه حساب (تهمینه میلانی، 1386) - حس پنهان (مصطفي رزاق كريمي، 1386) - دايره زنگي (پريسا بخت آور، 1386) - هر شب تنهايي (رسول صدرعاملي، 1386) - مجنون لیلی (قاسم جعفری، 1386) - دلخون (محمدرضا رحمانی، 1387) - شبانه روز (امید بنکدار، کیوان علیمحمدی، 1387) - محاکمه در خیابان (مسعود کیمیایی، 1387) - کیمیا و خاک (عباس رافعی، 1388) - زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی، 1388) - آدمکش (رضا کریمی، 1388) - کسی از گربه های ایرانی خبر نداره (بهمن قبادی، 1388) - لطفا مزاحم نشوید (محسن عبدالوهاب، 1388) - هفت دقیقه تا پاییز (علیرضا امینی، 1388) - پرتقال خونی (سیروس الوند، 1389) - جرم (مسعود کیمیایی، 1389) - انتهای خیابان هشتم (علیرضا امینی، 1389) ------------------------------------------------------------------------------ مجموعه هاي تلويزيوني: - سايه آفتاب (محمدرضا آهنج) - يك مشت پر عقاب (اصغر هاشمي، 1386) آخرین دعوت سقوط آزاد ----------------------------------------------------------------------------------- جوایز و افتخارات: - برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "جرم" - 1389 - کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم « آخر بازی » - 1379 - کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم « روز سوم » - 1385 - کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از هشتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم « بوتیک » - 1383 - کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از دهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم « کافه ستاره » - 1385 - پنجمین بازیگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای بازی در فیلم « این زن حرف نمی زند » - 1382 - دومین بازیگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای بازی در فیلم « بوتیک » - 1383

 
 

لینک دوستان

بهاره

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

الوقلیون

 

مطالب قبلی

امپراطوری احساست را خشمگین مکن

تولدت مبارک

تولدت مبارک جاودان عشق من

38سالگی بزرگمرد جاودان سینما

5 دلیل برای این که چرا حامد بهداد جذاب است

پاسخ تند حامد عزیز به عرب‌نیا

قطعه جدید و زیبای «تاريک تاريكم» با صدای حامد بهداد برای دانلود

درد دل

گزارش تصويري مراسم فرش قرمز «جرم» مسعود كيميايي

اسطوره

صد نكته از حامد بهداد

حامد بهداد : خانم فرجامی سلام تولدتان را تبریک عرض می کنم .

جدید ترین خبرهای بهدادی

پرتقال خونی

دیالوگای برتر حامد

تعدادی عکس از حضور پرنس پارسی سینما در خیریه

تکذیب بهداد

آدمکش

بهداد از جدیدترین نقش خود می گوید

حامد بهداد آواز تیتراژ پایانی «بیتابی بیتا» ساخته مهرداد فرید را با شعری از حافظ خواند.

انتهاي خيابان هشتم

اکران شبانه روز و یاد حامد بهداد از محمدرضا شجریان

برای برادرم حامد

جشنواره فیلم کیش و آلبوم جدید دارکوب‌ها با حضور حامد بهداد

لحظات ناب بهدادی

عليرضا اميني «به فاصله يك نفس» را تدوين مي‌كند

سعادت آباد و تقویم میلادی بهدادی (پرنس پارسی)

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد

حامد بهداد؛ نگین بازیگری دهه 80 سینمای ایران

حامد بهداد : من از سیمرغ معروفترم

 

نویسندگان

ali behdad

 

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان hamed behdad و آدرس alibehdad.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک دوستان

مطالب ناب

بهاره

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

 

امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 2332
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1